از زمان اولین جنگهای ایران و روس، ایران وارد دنیای جدیدی شده است و تقریبا از همان زمان احساس درماندگی بر وجدان ایرانی غلبه یافت. این احساس درماندگی را در سخنان منسوب به عباس میرزا، شاهزاده دلیر و غیرتمند ایرانی، خطاب به نماینده ناپلئون در ایران در سال ۱۲۲۱ه. ق. به وضوح می توان دید: « نمی‌دانم این قدرتی که شما [اروپایی‌ها] را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد، تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.»

سخنان منسوب به عباس میرزا، که در آستانه ورود ایران به "عصر جدید" بیان شده است، نشان از آغاز آگاهی ایرانیان به تحول در زمانه و آغاز بحران در وجدان ایرانی است. از آن زمان به تدریج ایرانیان متوجه شدند که نه فقط ظواهر دنیا (اسباب و لوازم نظامی و شیوه تولید معاش و نحوه ساخت و ساز) تغییر کرده بلکه گویی منطق نویی بر روابط دنیا حاکم شده و وارد “دوران” جدیدی شده ایم. از این زمان بود که ایرانی “خودِ” خویش را گم کرد و به بیانی، ذهن انسان ایرانی “بی‌خانمان” شد. از همان زمان و تا کنون وجدان ایرانی همواره در تکاپوی این بوده و هست که هویت گمشده خود را در دوران جدید پیدا کند و به عبارتی “به خویشتنِ خویش بازگردد”. بنابراین، حدود ۲۰۰ سال است که ایرانیان می کوشند بار دیگر روی پای خود بایستند. تمام حوادث، رویدادها، تکاپوها و کشمکشهایی که در ۲۰۰ سال گذشته از سر ایرانیان گذشته را می توان ذیل همین دغدغه و آرزو تفسیر کرد.

در این ۲۰۰ سال گذشته در حوزه های مختلف افراد مختلفی آمدند و برای روی پای خود ایستادن و بازگشت به خویشتن، راهکارهای مختلفی را ارائه کردند. در حوزه فکر و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی و در حوزه اجرا و مدیریت عباس میرزا و بویژه امیرکبیر را می توان سردمدار این جنبش در نظر گرفت. اما پس از گذشت ۲۰۰ سال همچنان طنین سخنان عباس میرزا برای وجدان ایرانی آشناست و هنوز خودِ گمشدة خویش را نیافته ایم و همچنان روی پای خود ایستادن برای ما یک آرزوست؛ هر چند که تا کنون در حوزه هایی دستاوردهای قابل توجهی داشته ایم و اعتماد به نفس نسبتاً خوبی بدست آورده ایم.

به نظر می رسد برای بازیابی خود و روی پای خود ایستادن گریزی نداریم جز اینکه منطق و مناسبات حاکم بر دوران جدید را و روند نضج و ظهور آن را مطالعه کنیم و زمینه های تولد دوران جدید را در فرهنگ و تمدن و زیست بوم خودمان بیابیم. به بیان دیگر، لازم است که به تحولات مغرب زمین در ۵۰۰ ساله گذشته گریزی بزنیم و رویدادهای آن سرزمین، که اول بار تغییر دوران در آنجا رخ داد، را مرور کنیم.

با مرور تحولات در مغرب زمین، به زودی متوجه می شویم که تمدن جدید در آن سرزمین به دنبال مواجهه با چندین سوال بنیادین و اساسی ظهور یافته است و وضعیت کنونی آن تمدن تا حد زیادی ارتباط تنگاتنگی دارد به نوع پاسخی که به آن سوالات بنیادین دادند. آنها در فرآیند پاسخگویی به این سوالات بنیادین و تنها در همین فرایند بود که توانستند خود را بازیابند و هویت خویش را برسازند.  به نظر می رسد مواجه شدن با این سوالات بنیادین و فراهم کردن پاسخی درخور، سرنوشت محتوم تمدنهای غیر غربی، از جمله کشور ما، نیز خواهد بود به ویژه اگر آنها نیز بخواهند خود را در زمانه جدید بیابند و روی پای خود بایستند.

آری، حدود دو سده است که در سرزمین ما نیز یک پرسش بنیادین همواره پرسیده می شود و کسان بسیاری کوشیده اند به آن پاسخ گویند و آن پرسش همان پرسش عباس میزا از نماینده ناپلئون است: «چرا ما انحطاط یافتیم و از پا افتادیم تا جایی که در مقابل مغرب زمین به انفعال فروافتاده ایم؟» این پرسش مهمی برای ما است و ناگزیریم که به آن پاسخ درخوری بدهیم. چون، بسته به نوع پاسخ ما، عملی که باید انجام دهیم متفاوت خواهد بود. اما باید گفت این پرسش پرسشی از روی انفعال است و تا از این گونه پرسشهای منفعلانه به پرسشهای خلاقانه عبور نکنیم، همچنان نمی توانیم روی پای خود بیاستیم.

شاید لازم باشد در این شرایط که هنوز به پرسش خلاقانه ای نرسیده ایم، لااقل، پرسشهای بنیادینی که روزگاری مغرب زمین از خود پرسید، از خود بپرسیم و بکوشیم با توجه به داشته ها و تجربه مان در روزگار کنونی، به آن پرسشها پاسخهای امروزین بدهیم. در نوشته های بعدی به برخی پرسشهای بنیادینی که تمدن مغرب زمین به آن پاسخهای دیروزین داد و ما باید به آنها پاسخهای امروزین بدهیم، به بحث خواهم گذاشت.

* این مطلب در سایت نبت منتشر و در سایت عیارآنلاین بازنشر شده است.